مادر
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 خرداد 1398برچسب:, توسط یاس تنها |

دوستاي گلم هر كي هر مطلبي از مادر داشته باشي ميتونه واسم ايميل كنه به اسم خودش تو وبلاگ ثبت شه و يا با عضويت در وبلاگ خودش مطلب خودشو ثبت كنه ممنون كه تنهام نميزارين 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

کسی پیدا نمیشه مثل تو مهربون باشه
حرفای خوب بزنه یک دل و یک زبون باشه
بگه از محبتو جونشو تقدیم بکنه
توی ظلمت دلم خورشید آسمون باشه
مادر ای مادر مهربون من ای که میگی جون به جون من
حاضرم تا زنده ام جونمو قربونت کنم
اون جون ناقابلو فدای اون جونت کنم
دستاتو ببوسمو پاهاتو رو سر بذارم
دلمو تا دنیا دنیا باشه مجنونت کنم
مادر ای مادر مهربون من ای که میگی جون به جون من
گلای باغ بهشتو زیر پاهات می بینم
همیشه صبح سفیدو توی چشمات می بینم
توبه طفل عاطفه درس وفاداری دادی
سادگی عشق و صفا رو توی دستات می بینم
مادر ای مادر مهربون من ای که میگی جون به جون من
 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

مرگ مادر دیدن سخت است،سخت

قــــــــــدر او باید بدانی تا که هست

آنکه تا طفلش نمی‏خفت، نیمه شب

لحظــــــه‏ای بر روی هم دیده نبست

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

1-بله ؛ انگارايـن يك واقعـيته :  مادرم مُـرد ؛ و حالا اين جاست. دراز كشيده وسط اتاق ــ
چشماش ، دستاش ، پاهاش... مـرده. و ايـن ديگـه گــريه هاي آخر خداحافظي ...
به نعش مادرم كـه وسط دو تا پنكـه هـست نگاه مي كـنم .

 عرق كـرده ام ... هوا گرم
تابستان ــ پنجره ها را با زمـي كنم ، و باد گرم با صداي بوق ماشيـن سكوت را مـي شكـند
و بعد دختره مي رود سمت ماشين بغل پسره و گازشو گـرفتن كه برن .



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

آن روز که مادرم مرد

 

هوا آفتابی بود

نمه بارانی زد

برگ درختان میدرخشید

دنیا زیبا بود

آن روز که مادرم را می شستند

قمری ها و پروانه ها به دیدارش آمدند

شاپرکی بدرقه اش کرد

و بعد از آن هر پروانه ای مرا به یاد او می اندازد

او فرشته من بود

مرا به دست فرشته ای دیگر سپرد

و رفت

آن قدر غمگینم

که ناخودآگاهم برای حفاظت از من به عمق فراموشی غوطه ورم می کند

از آن زمان تا حالا هرگز هرگز هرگز تا انتها فکر نکرده ام که مردن یعنی چه. مادرم مرده یعنی چه. نصفه رهایش می کنم و شروع می کنم به سوت زدن و خود را به آن راه زدن.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

""
دختری خرد، شکایت سر کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد
دیگری آمد و در خانه نشست
صحبت از رسم و ره دیگر کرد
موزه‌ی سرخ مرا دور فکند
 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دمسازه
صبوری های تو مادر، منو به گریه میندازه
مثل یک طفل خواب آلوده، من محتاج آغوشم
از اون لالایی هات مادر، بخون بازم توی گوشم
برای سرنوشت من ؛ تو دلواپسترین بودی
برای اشکهای من ؛ همیشه آستین بودی
تو ای همیشه غمخوارم
تو ای محرمترین یارم
به نام ِ نامی ِ مادر همیشه دوستت دارم
نوازش کن مرا مادر که فرزند توغمگینه
کی میخواد بعد از این تو قلب ِ من جای تو بنشینه...؟!!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

دیشب بالای سر خیال مادرم نشسته بودم .
:::
آرام و راحت بود .از کار و بارم پرسید .گفتم ملالی نیست جز دوری تو مادر و آهسته گفتم « تو باور مکن »

دارم از دوریت می سوزم مادر !

گاه گاه مرغ دلم را در آسمان خاطراتم به پرواز در می آورم به یاد روزهای با مادر بودن .

مادر! چه بنالم از فراقت .

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 تير 1390برچسب:, توسط یاس تنها |

مهربان مادر من
اي من از مهر تو در جامه ي گرم
اي من از لطف تو در بستر ناز
هرگز از خويش مرا دور مساز
اي مرا مظهر ايمان و غرور
اي نگاه تو پر از گرمي و نور
اي صداي تو مرا روح نواز
هرگز از خويش مرا دور مساز
نازنين مادر من
 



ادامه مطلب...